دشمنی به دل داشتن. حقد در دل داشتن. عداوت و بغض از کسی داشتن: چو دیندار کین دارد از پادشا نگر تا نخوانی ورا پارسا. فردوسی. کین مدار آنها که از کین گمرهند گورشان پهلوی کین داران نهند. مولوی. رجوع به کین دار شود
دشمنی به دل داشتن. حقد در دل داشتن. عداوت و بغض از کسی داشتن: چو دیندار کین دارد از پادشا نگر تا نخوانی ورا پارسا. فردوسی. کین مدار آنها که از کین گمرهند گورشان پهلوی کین داران نهند. مولوی. رجوع به کین دار شود
معیوب بودن. ناقص بودن. دارای نقصان بودن: امیر گفت این اندیشیده ام و نیک است، اما یک عیب بزرگ دارد... باد در سر کند. (تاریخ بیهقی ص 264). صفت این خانه چنانکه هست از من پرس که عیبی ندارد. (گلستان). - امثال: اگر عیب داشت می لنگید. ، بد دانستن. عیب کردن. عیب شمردن: تا بتوانی برآور از خصم دمار چون جنگ ندانی آشتی عیب مدار. سعدی. - به عیب داشتن، عیب کردن. عیب شمردن: به عیب نداشته اند در هیچ روزگار که اندر چنین کارهای بزرگ بانام الحاح کنند. (تاریخ بیهقی ص 211). - عیبی ندارد، در اصطلاح عامه، اشکالی ندارد. لابأس. منعی ندارد. بد نیست. بد نمی نماید
معیوب بودن. ناقص بودن. دارای نقصان بودن: امیر گفت این اندیشیده ام و نیک است، اما یک عیب بزرگ دارد... باد در سر کند. (تاریخ بیهقی ص 264). صفت این خانه چنانکه هست از من پرس که عیبی ندارد. (گلستان). - امثال: اگر عیب داشت می لنگید. ، بد دانستن. عیب کردن. عیب شمردن: تا بِتْوانی برآور از خصم دمار چون جنگ ندانی آشتی عیب مدار. سعدی. - به عیب داشتن، عیب کردن. عیب شمردن: به عیب نداشته اند در هیچ روزگار که اندر چنین کارهای بزرگ بانام الحاح کنند. (تاریخ بیهقی ص 211). - عیبی ندارد، در اصطلاح عامه، اشکالی ندارد. لابأس. منعی ندارد. بد نیست. بد نمی نماید
عفو کردن. بخشودن. بخشیدن. معاف کردن: شیر گفت از این مدافعت چه فایده که البته ترا معاف نخواهم داشت. (کلیله و دمنه). همه وقت عارفان را نظر است دیگران را نظری معاف دارند و دوم روا نباشد. سعدی. گر بکشد و گر معاف دارد در قبضۀ او چو من زبون نیست. سعدی. من از تو پیش که نالم که در شریعت عشق معاف دوست بدارند قتل عمدا را. سعدی. در جواب این غزل گستاخ اگر پیش آمده ست قاسم انوار خواهد داشت صائب را معاف. صائب. ز عناب اگر داشت خود را معاف نگردد چومی خون ز گلنار صاف. ملاطغرا (از آنندراج ذیل معافه)
عفو کردن. بخشودن. بخشیدن. معاف کردن: شیر گفت از این مدافعت چه فایده که البته ترا معاف نخواهم داشت. (کلیله و دمنه). همه وقت عارفان را نظر است دیگران را نظری معاف دارند و دوم روا نباشد. سعدی. گر بکشد و گر معاف دارد در قبضۀ او چو من زبون نیست. سعدی. من از تو پیش که نالم که در شریعت عشق معاف دوست بدارند قتل عمدا را. سعدی. در جواب این غزل گستاخ اگر پیش آمده ست قاسم انوار خواهد داشت صائب را معاف. صائب. ز عناب اگر داشت خود را معاف نگردد چومی خون ز گلنار صاف. ملاطغرا (از آنندراج ذیل معافه)
غمگین کردن. اندوهناک کردن: تو دل را بدین کار غمگین مدار میان دو ابرو پر از چین مدار. فردوسی. تهمتن بدو گفت کای شهریار دلت را بدین کار غمگین مدار. فردوسی. دل از دیری کار غمگین مدار تو نیکی طلب کن نه زودی کار. اسدی (گرشاسب نامه)
غمگین کردن. اندوهناک کردن: تو دل را بدین کار غمگین مدار میان دو ابرو پر از چین مدار. فردوسی. تهمتن بدو گفت کای شهریار دلت را بدین کار غمگین مدار. فردوسی. دل از دیری کار غمگین مدار تو نیکی طلب کن نه زودی کار. اسدی (گرشاسب نامه)
نمیدن در نگرداشتن ملاحظه کردن رعایت کردن: ... و بعضی از علما که در زمان شاه جنت مکان در تبرا غلو داشتند و همان شیوه را مرعی داشتند خفیف و بی اعتبار گشته
نمیدن در نگرداشتن ملاحظه کردن رعایت کردن: ... و بعضی از علما که در زمان شاه جنت مکان در تبرا غلو داشتند و همان شیوه را مرعی داشتند خفیف و بی اعتبار گشته